خورشیدک


تفاوت

Posted in Uncategorized توسط خورشیدک در ژانویه 28, 2010

بین هر دو کلاس، حتماً باید سری به بالاترین بزنم. موقع خواندن خبر، بارها شده که احوال‌پرسی یا سؤال اطرافیان را نمی‌شونم. نمی‌دانم قیافه‌ام موقع خواندن اخبار چه‌طوری است که هم‌کلاسی اهل چکم می گوید: مگه چه‌خبره که هر دو ساعت یک بار اخبارو با این جدیت چک می‌کنی؟ فکر می‌کنم به سؤالش. می‌بینم آن‌قدر سرعت ماجرا زیاد است و آن‌قدر خبر پشت خبر دارد می‌آید که کافیست یک روز سری به خبرها نزنم تا کاملاً از مرحله پرت بشوم. می‌بینم که چه‌قدر با بقیه، با اهالی بقیه‌ی جاهای دنیا فرق دارد سرزمین من. می‌بینم که آن بقیه، نهایت می‌آیند در این فاصله سری می‌زنند به فیسبوکشان و یک پیغام بامزه می‌گذارند. من چه‌قدر متفاوتم. می‌بینم و احساس می‌کنم که ماشین به چه سراشیب سقوطی افتاده. اقتصاد؟ سیاست؟ فرهنگ؟ امنیت؟ آزادی؟ چه‌قدر نگرانم. چه‌قدر ناتوانم.

جادو!

Posted in Uncategorized توسط خورشیدک در ژانویه 24, 2010

یکی از دوستان چند روز پیش در فیسبوک پیغامی گذاشته بود. نوشته‌بود گاهی آن‌قدر پشت سر هم بدشانسی می‌آورد، که ایمان دارد حتماً طراحی پشت قضیه هست؛ چون احتمال این که فقط تصادفی این ‌قدر بدشانسی پشت سر هم ایجاد شود، همان است که یک کودک نادان با ضربه زدن به دکمه‌های ماشین تایپ به صورت تصادفی یک مقاله‌ی علمی بنویسد! این قضیه-اگرچه با نگاهش درباره‌ی بدشانسی آوردنش موافق نبودم- توی ذهنم بود تا دیروز که یکی دیگر از دوستان همین سؤال را درباره‌ی سرزمین گل و بلبلمان مطرح کرد. هرچه فکر کردم دیدم راست می‌گوید! صد و پنجاه سال است که متوجه شده‌ایم یک جای کارمان مشکل دارد و مرتب تلاش کرده‌ایم و … هر بار به دلیلی همه‌چیز ویران شده. اگر آدم کمی بررسی کند، می‌بیند تصادفی هم که می‌بود، یک بارش باید می‌گرفت و آن اتفاقی که باید، می‌افتاد. یعنی فکر نمی‌کنم هیچ کشوری در دنیا باشد که تاریخ 150 سال اخیرش را بخوانی همه‌اش بدون استثنا حسرت باشد و ناکامی! یا طرف را در حمام فین کشته‌اند؛ یا مشروطه با هزار امید و آرزو به رضاخان رسیده و دفن شده؛ یا خارجی‌ها کودتا کرده‌اند؛ یا داخلی‌ها قلع و قمع‌کرده‌اند؛ یا اصلاح‌طلبان گیج‌و ویج بوده‌اند؛ یا کودتای انتخاباتی شده و … و خلاصه آخر تصادفی هم که باشد بالاخره باید مثل این کشورهای دور و برمان حداقل یک برنامه‌ی اصلاحی به سرانجام رسیده‌باشد و صاحبش مثل آدم با عزت و احترام زندگی‌اش را کرده و هنوز هم محبوب و محترم بوده باشد …

آدم جداً خیال می کند یک طلسمی، نفرینی، جادوگری چیزی در این کو‌های البرز پنهان شده و مرتب افسون می‌کند و گند می‌زند به این مملکت! چه‌طور می‌شود آخر؟ یعنی هربار هم یک دلیلی وجود دارد … حالا ما حتماً باید همه‌ی دلایل ناکامی را یکی‌یکی تجربه کنیم؟

آدم وسوسه می‌شود بنشیند داستان کسی را بنویسید که راه می‌افتد دنبال پاره کردن این طلسم لعنتی. عجب داستانی می‌شود!

پس‌نوشت: در این پست، از وبلاگ همیشه خواندنی آق بهمن، مجموعه‌ی نسبتاً کاملی از سرودهای دل‌نشین این چند ماه جمع شده … هر یکی اش می‌تواند آدم را حالی به حالی کند. آخری‌اش که دیگر حرف را تمام کرده. فکر می‌کنم این‌ها و چیزهایی از این دست، تنها تولیدات فرهنگی این مملکتند در این سال‌ها. تو خود حدیث مفصل بخوان از این وضعی که داریم …

قضیه شکل اول، شکل دوم

Posted in Uncategorized توسط خورشیدک در ژانویه 19, 2010

دعوت شدیم به دیدن این فیلم و نوشتن درباره‌ی آن. «قضیه‌ی شکل اول، شکل دوم» از برادر عزیز عباس کیارستمی!

اولین بار این جمله را از قول شریعتی خواندم و بعداً جایی دیدم که او هم از داستایوسکی نقل کرده که «اگر خدا نباشد، همه‌چیز مجاز است.»

قضاوت کردن در چنین شرایط پیچیده‌ای؟ فوقش می‌توانم با احتیاط و کلی مراقبت بگویم که اگر من در آن شرایط واقع می‌شدم چه می‌کردم. آن هم با هزار اما و اگر! خوب. این می‌شود یک خاطره و نظر شخصی که به نظر من به هیچ دردی نمی‌خورد. می‌خواهی چه بگویی آخر؟ که آن دانش‌آموز باید این کار را می‌کرد و آن کار را نه؟ یا کی به حقوق کی تجاوز کرده و از این حرف‌ها؟! دلم می‌خواهد بروم به شریعتی بگویم که نه آقای محترم. نیازی به بود و نبود خدا نیست. چه خدا باشد و چه نباشد، در زمان ما کلاً همه‌چیز مجاز است. فقط لازم است که یک جوری خودت را راضی کنی!

 اما بعد: خدایی با مزه‌تر از این سراغ دارید که در سال 58، خلخالی را ببینید که دارد در ذم تفتیش عقاید و خشونت صحبت می‌کند؟!