اواتار!
1-این رستوران مراکشی جهت تغییر دکوراسیون از اول ژانویه تا امروز تعطیل بود؛ ما ماندهبودیم بیقلیان و خماری بددردی است! امشب بالاخره دکوراسیونشان کامل شد و جای شما خالی!
2-هفتهی پیش برای اولین بار در زندگی چشممان به تماشای فیلم سه بعدی روشن شد. یعنی انگار درست وسط جنگل بودیم! دست میانداختی گلها را از توی فیلم میچیدی! یکیاش را هم همین الآن گذاشتهام توی گلدان دارد خودنمایی میکند که نگو و نپرس. تکنولوژی چه کارها که نمیکند! اما اصل قضیه … یعنی آدم میماند انگشت به دهان حیران که این برادر جیمز کامرون نکرده لااقل یکی از کلیشههای سینما را در این فیلم از قلم بیندازد. فیلم داستان آمریکاییهاست و ظلمشان به سرخپوستها؛ مثل همیشه یکی از آمریکاییها میرود طرف سرخپوستها؛ توسط دختر رئیس قبیله (به جان خودم عین همین؛ دختر رئیس قبیله!) نجات داده میشود و آداب و رسوم پاک و همآهنگ با طبیعت را خوب فرا میگیرد. آنوقت آدمبدها (یعنی درست همین؛ آدمبدها! مخصوصاً رئیسشان خیلی خیلی بد است. درست مثل غول آخر بازیهای مرحلهای سگا، به این آسانی هم نمیمیرد که پدرسوخته!!) میگفتم … آدمبدها میآیند که همه را بکشند و زمین سرخپوستهای عزیز را از آنها بگیرند و آوارهشان کنند. بعد این آمریکایی عزیزی که آن وری شده میرود و یک حیوان رامنشدنی را مهار میکند و این باعث میشود سرخپوستها او را بکنند رئیس قبیله و بعد آدم بدها را میکشند و هوووورا! آخرش هم که مراسم عروسی است!!
حالا شما به جای سرزمین آمریکا، بگذارید یک سیارهی جدید و به جای سرخپوستها بگذارید یک موجوداتی شبیه آدم که قدشان دو برابر آدم معمولی است و یک دم هم دارند! همین! تنها تفاوت این بود که سرخپوستها در این فیلم به قطار حمله نکردند؛ به جایش وقتی تنشان را نقاشی میکردند (شوخی نمیکنمها، درست شبیه سرخپوستهای خودمان!)، به سفینه حمله میکردند! با همان تیر و کمان البته.
البته … بماند که اینجانب معتقدم ما با پرتاب سفینهی جدید حاوی مارمولک و لاکپشت به فضا، خیلی واقعگرایانهتر از این دوستان آمریکایی هستیم و خیلی زودتر به سیارهی موعود میرسیم!
در فوریه 4, 2010 در 8:32 ق.ظ.
مثل این که به جز من کسی با بلاگ اسپات مشکل نداشته، چون از وقتی که اومدی روی وردپرس تنها کسی که قبلاً کامنت نمیگذاشت و حالا میذاره منم!
خواستم بگم تفاوت اصلی رو فراموش کردی: جیمز کامرون استقلالیه برای همین توی فیلمش «آبیپوست» تصویر کرده نه سرخ پوست!!